Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5467 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to have plenty of time
U
وقت کافی داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
on easy street
<idiom>
U
پول کافی برای زندگی راحت داشتن
Other Matches
sufficient
U
کافی
enough
U
کافی
sufficing
<adj.>
U
کافی
sufficient
<adj.>
U
کافی
good
[sufficient]
<adj.>
U
کافی
adequate
U
کافی
adequate
کافی
acceptable
<adj.>
U
کافی
satisfactory
<adj.>
U
کافی
adequate
<adj.>
U
کافی
enow
U
کافی
skimping
U
غیر کافی
plenty of rain
U
باران کافی
suffice
U
کافی بودن
skimped
U
غیر کافی
sufficiently
<adv.>
U
بقدر کافی
adequately
U
بقدر کافی
suffice
U
کافی بودن
sufficed
U
کافی بودن
sufficing
U
کافی بودن
reach
U
کافی بودن
last
[be enough]
U
کافی بودن
skimp
U
غیر کافی
due care
U
مراقبت کافی
run short
<idiom>
U
کافی نبودن
adequately
[sufficiently]
<adv.>
U
بقدر کافی
skimps
U
غیر کافی
be adequate
U
کافی بودن
be enough
U
کافی بودن
be sufficient
U
کافی بودن
necessary and sufficient
U
لازم و کافی
leisure
U
وقت کافی
scantiest
U
غیر کافی
scanty
U
غیر کافی
sufficient
U
مقدار کافی
sufficient conditions
U
شرایط کافی
scantier
U
غیر کافی
sufficient condition
U
شرط کافی
Nothing more, thanks.
کافی است.
suffices
U
کافی بودن
inadequate
U
غیر کافی
inextenso
U
بطول کافی
enough
U
باندازهء کافی نسبتا
incompetent
U
غیر کافی ناشایسته
not a leg to stand on
<idiom>
U
مدرک کافی نداشتن
sufficiency
U
قابلیت مقدار کافی
insufficiently
U
بطور غیر کافی
voteless
U
بدون رای کافی
well educatd
U
دارای تحصیلات کافی
All you have to do is to say the word.
U
کافی است لب تر کنی
well paid
U
دارای حقوق کافی
inadequately
U
بطور غیر کافی
sufficient condition
U
شرط کافی
[ریاضی]
he is short of hands
U
کارگر کافی ندارد
in short supply
<idiom>
U
نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
Enough has been said!
U
به اندازه کافی گفته شده!
dozed
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
So much for theory!
<idiom>
U
به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
dozes
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
Nothing more, thanks.
کافی است، خیلی متشکرم.
doze
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
It is not deep enough.
U
باندازه کافی گود نیست
dozing
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
working ball
U
گوی با سرعت و چرخش کافی
straw boss
U
[سرپرست فاقد اختیارات کافی]
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
underdeveloped
U
رشد کافی نیافته عقب افتاده
underfeed
U
غذای غیر کافی خوردن یا دادن
adequately
U
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
put the question
U
مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
He has not enough experience for the position.
U
برای اینکار تجربه کافی ندارد
he had a good supply of coal
U
زغال سنگ کافی ذخیره کرده
caught short
<idiom>
U
پول کافی برای پرداخت نداشتن
end in itself
<idiom>
U
مکان کافی برای راحت بودن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
well-to-do
<idiom>
U
پول کافی برای امرار معاش کردن
attention
U
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
My tea is not cool enough to drink.
U
چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
attentions
U
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
subliminally
U
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
subliminal
U
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
Is there enough time to change trains?
U
آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
I'm old enough to take care of myself.
U
من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
Is that enough to be a problem?
U
آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
make a living
<idiom>
U
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
leave (let) well enough alone
<idiom>
U
دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
The room is bare of furniture .
U
این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
pillows
U
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillow
U
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
liberal gift
U
بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
So much for that.
<idiom>
U
اینقدر
[کار یا صحبت و غیره ]
کافی است درباره اش.
[اصطلاح روزمره]
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
bedsore
U
زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
long run
U
مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
touch football
U
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
demurrer
U
ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
blue water school
U
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
state lamb
U
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
state tiger
U
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
decarburizing
U
گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
diesel ramjet
U
موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
poorly
U
بطور ناچیز بطور غیر کافی
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
restoration
U
احیا و مرمت فرش
[برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
prima facie evidence
U
مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
hollerith code
U
سیستم کدگذاری که از سوراخ هایی در کارت بری نمایش حروف و نشانه ها استفاده میکند. این سیستم از دو مجموعه ردیف 12 تایی برای تامین محل کافی هر کد استفاده میکند
intercommon
U
داشتن
relieve
U
داشتن
lack
U
کم داشتن
owns
U
داشتن
owning
U
داشتن
relieving
U
داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
lackvt
U
کم داشتن
own
U
داشتن
owned
U
داشتن
redolence
U
بو داشتن
relieves
U
داشتن
possess
U
داشتن
having
U
داشتن
to have f.
U
تب داشتن
have
U
داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
lacked
U
کم داشتن
doubts
U
شک داشتن
doubting
U
شک داشتن
doubted
U
شک داشتن
doubt
U
شک داشتن
to go hot
U
تب داشتن
bears
U
در بر داشتن
bears
U
داشتن
bear
U
در بر داشتن
bear
U
داشتن
possessing
U
داشتن
possesses
U
داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
to have
U
داشتن
to hold
U
داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
want
U
کم داشتن
lacks
U
کم داشتن
to possess
U
داشتن
wanted
U
کم داشتن
to have possession of
U
داشتن
to know for certain
U
یقین داشتن
send
U
ارسال داشتن
sending
U
ارسال داشتن
sending
U
اعزام داشتن
sending
U
گسیل داشتن
to know by heart
U
ازحفظ داشتن
sends
U
گسیل داشتن
apprehended
U
بیم داشتن
apprehend
U
بیم داشتن
contests
U
اعتراض داشتن بر
contest
U
اعتراض داشتن بر
sends
U
ارسال داشتن
contesting
U
اعتراض داشتن بر
contested
U
اعتراض داشتن بر
sends
U
اعزام داشتن
send
U
اعزام داشتن
send
U
گسیل داشتن
to have in remembrance
U
بخاطر داشتن
to keep a fast
U
روزه داشتن
to keep a carriage
U
درشکه داشتن
to in sight into something
U
بصیرت داشتن
to regard with reverence
U
محترم داشتن
aspire
U
ارزو داشتن
to have in stock
U
موجود داشتن
Recent search history
Forum search
1
nonconversation
1
i go out with you
1
what about the plans to put automatic machines in the factories?
1
facing man power issue if some day my rigger will be free I provide you, project in on going and I send rigger to Jalalabad and Kundoz I am also
1
Given that the admittance matrix will not be full, further savings in storage requirements can be made.
2
to keep someone up
1
incubation
0
هوای کسی را داشتن
1
كلمه attention در verb معني داره؟ يا فقط noun هست
0
مثل کوه پشت همدیگر را داشتن
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com